نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري



 

ميزان رشد يا کاهش جمعيت با کم کردن تعداد مرگها از تعداد مواليد در طول يک دوره ي معين اندازه گيري مي شود- اين ميزان نيز معمولاً به صورت سالانه محاسبه مي شود. بعضي کشورهاي اروپايي نرخ رشد منفي (1) دارند- به عبارت ديگر، جمعيت آنها رو به کاهش است- و عملاً همه کشورهاي صنعتي نرخهاي رشد پايين تر از 0/7 درصد دارند. نرخهاي رشد جمعيت در قرنهاي هجدهم و نوزدهم در اروپا و آمريکا بالا بود، اما از آن به بعد تراز گرديده است. بسياري از کشورهاي جهان سوم امروز نرخهاي رشد بين 2 و 3 درصد دارند که ممکن است به نظر برسد که با نرخهاي رشد جمعيت کشورهاي صنعتي تفاوت چنداني ندارد، اما در حقيقت تفاوت بسيار زياد است.
رشد جمعيت به صورت نمايي است؛ يعني به شيوه اي شتاب گيرنده رخ مي دهد. يک افسانه ي کهن ايراني به روشن کردن اين موضوع کمک مي کند. يکي از درباريان از پادشاهي خواست که در مقابل خدماتش به تعداد خانه هاي شطرنج به او برنج بدهند به نحوي که تعداد دانه هاي برنج در هر خانه ي شطرنج دو برابر خانه ي قبلي باشد. شاه در حالي که گمان مي کرد شرط بندي خوبي کرده است، دانه اي برنج در نخستين خانه شطرنج گذاشت و فرمان داد که از انبارهايش برنج بياورند. در خانه ي بيست و يکم انبار خالي شد. خانه ي چهلم ده ميليارد دانه ي برنج لازم داشت. (Meadows et al., 1972) به عبارت ديگر، شروع کردن از يک قلم و دو برابر کردن آن و دو برابر کردن حاصل، و الي آخر به سرعت به ارقام بسيار بزرگ منجر مي شود..... : 128: 64: 32: 16: 8: 4: 2: 1 و غيره. در هفت بار عمليات اين رقم تا 128 درصد افزايش يافته است. دقيقاً همين اصل بر رشد جمعيت تطبيق مي کند. ما مي توانيم اين اثر را به وسيله ي زمان دو برابر شدن جمعيت (مدت زماني که طول مي کشد تا جمعيت دو برابر شود) اندازه گيري کنيم. جمعيتي با رشد يک درصد در سال در ظرف هفتاد سال دو برابر خواهد شد. با دو درصد رشد، جمعيت ظرف سي و پنج سال دو برابر خواهد شد، در حالي که با رشد 3 درصد ظرف بيست و سه سال دو برابر خواهد گرديد. ##

مالتوس گرايي

کوششهاي مختلفي براي تبيين الگوهاي جمعيت شناختي در جهان، و تغييراتي که در درون جوامع رخ داده اند، به منظور پيش بيني روندهاي آينده و احتمالاً تأثير گذاردن بر آنها به عمل آمده است. يکي از نخستين کوششها نظريه اي بود که در حدود دو قرن پيش توسط تامس مالتوس (2) مطرح شد. در جوامع باستاني ميزان مواليد با توجه به استانداردهاي جهان صنعتي امروز بسيار بالا بود. با وجود اين، رشد جمعيت تا قرن هجدهم همچنان پايين بود، زيرا بين ميزان مواليد و مرگ و مير تقريباً موازنه اي کلي وجود داشت. روند کلي تعداد نفوس در حال افزايش بود و گاه دوره هاي افزايش جمعيت محسوس تري وجود داشت، اما به دنبال اين دوره ها افزايش در ميزان مرگ و مير پديد مي آمد. براي مثال، در اروپاي قرون ميانه هنگامي که محصول خوب نبود معمولاً ازدواجها به تعويق مي افتاد و تعداد آبستنيها کاهش مي يافت و ميزان مرگ و مير افزايش پيدا مي کرد. اين روندهاي مکمل، تعداد دهانهايي را که مي بايد تغذيه شوند کاهش مي داد. اين جريان خود تنظيم شونده بر تمام جوامع ماقبل صنعتي حاکم بود. (Wrigley, 1969)
طي دوره بالندگي صنعت بسياري انتظار عصر تازه اي را داشتند که در آن کميابي از ميان خواهد رفت. خيلي ها بر اين باور بودند که توسعه ي صنايع مدرن يک دوران جديد فراواني را پديد خواهد آورد. تامس مالتوس در اثر خود تحت عنوان رساله اي درباره اصول جمعيت (3)، که در سال 1798 منتشر گرديد، به انتقاد از اين انديشه ها پرداخت. او با اين کار بحثي را درباره ارتباط بين جمعيت و منابع غذايي آغاز کرد که تا امروز ادامه دارد. هنگامي که مالتوس اثر خود را نوشت جمعيت اروپا به سرعت در حال افزايش بود. او يادآور شد که در حالي که افزايش جمعيت با تصاعد هندسي صورت مي گيرد، عرضه مواد غذايي به منابع ثابتي بستگي دارد که تنها با توسعه اراضي تازه براي کشت مي تواند گسترش يابد. بنابراين رشد جمعيت معمولاً از وسايل موجود تأمين معيشت پيشي مي گيرد و نتيجه اجتناب ناپذير آن قحطي است که همراه با تأثير جنگ و طاعون به طور طبيعي افزايش جمعيت را محدود مي کند. سرنوشت انسانها اين است که هميشه در شرايط بينوايي و گرسنگي به سر برند، مگر اينکه به آنچه مالتوس خودداري اخلاقي ناميده است عمل کنند- که منظورش پذيرفتن محدوديتهاي شديد در مورد فراواني آميزش جنسي است. (استفاده از وسايل جلوگيري به اعتقاد او گناه محسوب مي شد).
مالتوس گرايي، براي مدتي مورد اعتنا قرار نگرفت، چون توسعه جمعيت کشورهاي غربي از الگويي کاملاً متفاوت با آنچه که او پيش بيني کرده بود پيروي مي کرد. نرخهاي رشد جمعيت در قرنهاي نوزدهم و بيستم رو به کاهش گذاشت. در واقع، در دهه 1930 کاهش جمعيت در بسياري از کشورهاي صنعتي بسيار نگران کننده بود. برخي کارشناسان در آن زمان پيش بيني کردند که ظرف مدت پنجاه سال جمعيت انگلستان ممکن است به سي و پنج ميليون نفر کاهش يابد. (Simon, 1981)
صعود ناگهاني رشد جمعيت جهان در قرن کنوني بار ديگر اعتباري به نظرات مالتوس بخشيده است، اگرچه اين نظريات کمتر به همان شکل اوليه مورد تأييد قرار مي گيرند. به نظر مي رسد رشد جمعيت در کشورهاي جهان سوم بر منابعي که اين کشورها مي توانند توليد کنند پيشي مي گيرد.

رشد جمعيت در جهان سوم

عملاً همه کشورهاي صنعتي امروز در مقايسه با گذشته و با کشورهاي جهان سوم ميزان مواليد و مرگ و مير کمتري دارند. در اکثر کشورهاي جهان سوم ميزان مرگ کاهش يافته اما ميزان مواليد همچنان بالاست. به علت رواج نسبتاً ناگهاني پزشکي نوين و روشهاي بهداشت امروزين تغييرات جمعيتي که بيش از 200 سال در غرب به طول انجاميد در ظرف کمتر از نيم قرن در جهان سوم رخ داده اند.
رشد جمعيت در آسيا، آفريقا و آمريکاي لاتين امکانات توسعه اقتصادي در اين مناطق را به شدت محدود مي کند. در جمعيتي با رشد صفر (مانند بيشتر کشورهاي غربي) بين 3 تا 5 درصد درآمد ملي بايد سرمايه گذاري شود تا يک درصد افزايش در درآمد سرانه به وجود آيد. هرگاه جمعيتي سالانه 3 درصد رشد داشته باشد، تا 20 درصد درآمد ملي بايد سرمايه گذاري شود تا افزايشي مشابه در استانداردهاي زندگي ايجاد شود. چون مناطقي که داراي رشد سريع جمعيت هستند جزو فقيرترين کشورهاي جهان محسوب مي شوند، چنين سطح سرمايه گذاري احتمالاً امکان پذير نيست؛ بنابراين اين گونه کشورها هرچه بيشتر از بخشهاي صنعتي جهان عقب مي افتند. (ر.ک. به فصل 16: جهاني شدن زندگي اجتماعي)
کاهش سريع در ميزان مرگ و مير، همراه با کاهش اندک يا عدم کاهش ميزان باروري، ساخت سني کاملاً متفاوتي در کشورهاي جهان سوم، در مقايسه با کشورهاي صنعتي به وجود آورده است. براي مثال 45 درصد جمعيت مکزيک کمتر از پانزده سال دارند. از سوي ديگر، در کشورهاي صنعتي تنها در حدود يک چهارم جمعيت در اين گروه سني قرار دارند. توزيع سني به صورت هرمي با پايه وسيع (4) در کشورهاي غيرصنعتي بر دشواريهاي اجتماعي و اقتصادي آنها مي افزايد. جمعيت جوان نياز به نگهداري و آموزش و پرورش دارد و در ضمن در خلال اين دوره اعضاي آن از نظر اقتصادي مولد نيستند. در واقع، در بسياري از کشورهاي جهان سوم تعداد بسيار زيادي از کودکان يا به کار تمام وقت اشتغال دارند يا به صورت کودکان ولگرد با گدايي زندگي سختي را مي گذرانند. هنگامي که اين گونه کودکان به سن بلوغ مي رسند اکثراً بيکار يا بي خانمان مي شوند و يا هر دو. (Davis, 1976; Ennew, 1986)
جمعيتي که نسبت بسيار زيادي از آن را افراد جوان تشکيل مي دهند ولو آنکه ميزان مواليد آن ناگهان کاهش يابد همچنان رشد خواهد کرد. چنانچه باروري به سطح جانشيني (5) کاهش يابد- يعني يک زايش براي هر فرد زنده در جمعيت- باز هم هفتاد و پنج سال طول خواهد کشيد تا افزايش جمعيت متوقف شود. (Duncan, 1971)

فرايند انتقال جمعيت

جمعيت شناسان اغلب به تغييرات نسبت زايش به مرگ در کشورهاي صنعتي از قرن نوزدهم به بعد به عنوان فرايند انتقال جمعيت اشاره مي کنند. اين اصطلاح نخستين بار توسط وارن تامپسون ابداع گرديد، که فرايندي سه مرحله اي را توصيف مي کند که در آن يک نوع ثبات جمعيتي سرانجام با نوع ديگري جانشين مي شود. (Thompson, 1929)
مرحله اول به شرايط ويژه اکثر جوامع سنتي اشاره مي کند، که در آن نرخهاي مواليد و مرگ هر دو بالا هستند، و نرخ مرگ و مير کودکان به ويژه بسيار زياد است. چنين جمعيتي اگر هم رشد داشته باشد ميزان آن بسيار اندک خواهد بود، چرا که تعداد زياد مواليد کم و بيش به وسيله ميزان مرگ و مير متوازن مي شود. مرحله دوم، که در اروپا و آمريکا در اوايل قرن نوزدهم- با اختلافات منطقه اي زياد- آغاز گرديد هنگامي رخ مي دهد که ميزان مرگ کاهش مي يابد، در حالي که باروري همچنان بالاست. بنابراين اين مرحله، مرحله رشد محسوس جمعيت است. اين مرحله سرانجام با مرحله سوم جانشين مي شود، که در آن بر اثر توسعه صنعتي ميزان موالد تا حدي کاهش مي يابد که بار ديگر جمعيت تقريباً ثابت مي شود.
جمعيت شناسان در مورد اينکه چگونه اين مراحل متوالي را بايد تبيين کرد، و يا اينکه مرحله سوم احتمالاً تا چه اندازه طولاني خواهد بود توافق ندارند. باروري در کشورهاي غربي تقريباً در طول قرن گذشته کاملاً ثابت نبوده است، و همچنان تفاوتهاي قابل ملاحظه اي از نظر باروري در ميان کشورهاي صنعتي و نيز بين طبقات يا مناطق درون اين کشورها وجود دارد. با اين همه عموماً پذيرفته شده است که توالي مراحل بيانگر دگرگوني عمده اي در ويژگي جمعيتي جوامع امروزي است.

دورنماهاي احتمالي براي جهان سوم

آيا فرايند انتقال جمعيت در جهان سوم تکرار خواهد شد؟ پاسخ اين پرسش هنوز روشن نيست. باروري در بسياري از کشورهاي جهان سوم بالاست زيرا نگرشهاي سنتي نسبت به بعد خانواده همچنان حفظ گرديده اند. غالباً خانواده هاي بزرگ و پرجمعيت هنوز هم مطلوب شمرده مي شوند، زيرا يک منبع نيروي کار را فراهم مي سازند. برخي مذاهب با نفوذ در مناطقي که رشد جمعيت زياد است يا با کنترل مواليد مخالف هستند و يا داشتن فرزندان زياد را به طور مطلق مطلوب مي دانند. رهبران اسلامي در کشورهاي متعدد و نيز کليساي کاتوليک، که نفوذ آن به ويژه در کشورهاي آمريکاي لاتين محسوس است، با جلوگيري از بارداري مخالفت کرده اند. حتي مقامات سياسي نيز هميشه براي کاهش باروري انگيزه ايجاد نکرده اند. بدين سان در سال 1974 در آرژانتين به عنوان بخشي از برنامه دو برابر کردن جمعيت کشور، وسايل جلوگيري از بارداري به سرعت ممنوع گرديد، اين امر به عنوان وسيله اي براي توسعه نيروي اقتصادي و نظامي کشور در نظر گرفته مي شود.
با وجود اين به نظر مي رسد که نرخ شگفت انگيز افزايش جمعيت چند دهه گذشته دست کم رو به کاهش گذاشته است. حداقل در برخي از کشورهاي بزرگ جهان سوم ميزان باروري کاهش يافته است. چين نمونه اي از اين کشورهاست که در حال حاضر جمعيتي نزديک به يک ميليارد نفر دارد- تقريباً يک پنجم مجموع جمعيت جهان. حکومت چين يکي را فراگيرترين برنامه هاي کنترل جمعيت را که تاکنون هيچ کشوري انجام نداده آغاز کرده است، با اين هدف که تعداد جمعيت کشور را در سطحي نزديک به سطح کنوني ثابت نگه دارد. سياست دولت اين است که هيچ زوجي نبايد بيش از يک فرزند داشته باشد. براي تشويق خانواده هاي تک فرزند از انگيزه هاي مختلفي استفاده مي شود (مانند مسکن بهتر، مراقبت بهداشتي و درماني و آموزش و پرورش رايگان) در حالي که خانواده هايي که بيش از يک فرزند دارند با دشواريهاي ويژه اي روبه رو مي شوند (دستمزد کساني که فرزند سومي داشته باشند کاهش مي يابد).
اگرچه اين سياستها در تقابل با تمايل مردم قرار گرفته اند و آنها از اينکه پدر و مادر و يک فرزند را يک خانواده واقعي تلقي کنند اکراه دارند اما شواهد نشان مي دهد که اين سياستها تأثير قابل توجهي داشته اند. (Mirsky, 1982) علاوه بر اين اين برنامه نيازمند کنترل نسبتاً متمرکز حکومت است، و اين در بيشتر کشورهاي ديگر در حال توسعه يا پذيرفته نمي شود، و يا وجود ندارد. براي مثال، در هند طرحهاي بسياري براي تشويق تنظيم خانواده و استفاده از وسايل جلوگيري از بارداري اجرا گرديده، اما موفقيت نسبتاً کمي داشته اند. هند در سال 1985 جمعيتي بالغ بر 765 ميليون نفر داشت. رشد متوسط سالانه جمعيت از سال 1975 تا 1985 برابر 2/3 درصد بود، پيش بيني شده است که اين رقم در طول بيست سال از 1980 تا سال 2000 به 1/8 درصد کاهش يابد. اما در سال 2000 جمعيت کشور يک ميليارد نفر خواهد بود. حتي اگر نرخ رشد جمعيت آن گونه که پيش بيني شده کاهش يابد ميزان افزايش جمعيت هنوز بسيار زياد است.
پيشرفت تکنولوژيکي غيرقابل پيش بيني است، بنابراين هيچ کس نمي تواند مطمئن باشد جهان سرانجام چه جمعيتي را مي تواند نگهداري کند. با وجود اين حتي با ميزان کنوني جمعيت ممکن است منابع جهاني براي ايجاد استانداردهاي زندگي قابل مقايسه با کشورهاي صنعتي در جهان سوم کافي نباشد. مصرف انرژي، مواد خام و کالاهاي ديگر در کشورهاي غربي بسيار بيشتر از مناطق ديگر جهان است. به علاوه، اين سطوح مصرف تا اندازه اي به منابع اتنقال يافته از جهان سوم بستگي دارد. (Ehrlich & Ehrlich, 1979) در ايالات متحده آمريکا مصرف انرژي سرانه سي و دو برابر يک کشور متوسط آفريقايي است. امکان اينکه تمام مردم جهان از چنين سطح مصرف انرژي برخوردار گردند وجود ندارد مگر اينکه تغييرات عمده اي در الگوهاي مصرف جهاني انرژي به وجود آيد- مانند مهار کردن انرژي خورشيدي يا نيروي باد در مقياس وسيع. به سخن ساده، در اين سطح مصرف اصولاً منابع انرژي شناخته شده به اندازه ي کافي براي همه موجود نيست. (McHale et al., 1979; Gupte, 1984)

جمعيت در انگلستان

جمعيت انگلستان در سالهاي اخير اندکي رو به افزايش گذاشته است. بين سالهاي 1981 و 1986 جمعيت 441.100 نفر افزايش يافت و به 50.750.400 نفر رسيد، اگرچه در سالهاي 2-1981 عملاً 32.000 نفر کاهش يافت. (Social Trends, 1987) پيش بيني شده است که بين سالهاي 1985 و 2001 منحني رشد جمعيت سير صعودي خواهد داشت، اما يکي از مهمترين تغييرات اين قرن توزيع سني جمعيت است. افراد شصت و پنج ساله يا بالاتر امروز چهار برابر اين گونه افراد در سال 1901 است که (در مقايسه با کمتر از 6 درصد در آن تاريخ) نمايانگر 18 درصد جمعيت است.
شکل 1- جمعيت انگلستان بر حسب سن و جنس درسال 1985
منبع: Social Trends (London: HMSO, 1987), P.35
تغيير مهم ديگر از دهه 1900 به بعد کاهش کلي در ميزان باروري بوده است. اما در عين حال، نوساناتي در طول اين دوره وجود داشته است. پس از جنگ جهاني دوم ميزان باروري به طور قابل ملاحظه، اما موقتي افزايش يافت- آنچه که به اصطلاح بيش زايي (6) نام گرفته است. ميزان زايش از نرخ پايين 17 در 1000 در اوايل دهه ي 1930 به 22 در 1000در اواخر دهه 1950 افزايش يافت. بيش زايي نتيجه گرايش به تشکيل خانواده هاي بزرگتر نبود- نسبت خانواده هاي داراي سه فرزند يا بيشتر چندان افزايش نيافت. بلکه بيشتر کاهش محسوسي در نسبت خانواده هاي بي فرزند يا تک فرزند پديد آمد.
جمعيت شناسان بيش زايي را پيش بيني نکرده بودند، همان گونه که بازگشت به سطوح پايين تر باروري در اوايل دهه ي 1970 را پيش بيني نکرده بودند. علي رغم اين روند بازگشت، جمعيت کلي کشور همچنان افزايش مي يابد. بيش زايي، به بيان ديگر يک خميدگي در توزيع سني جمعيت ايجاد کرده است. کودکان نسل بيش زايي اکنون بزرگسال اند و خود فرزنداني دارند. از آنجا که نسبت افرادي که در سن فرزندزايي هستند در بيست و چند سال آينده همچنان بالا خواهد بود، تعداد افرادي که هر سال متولد مي شوند باز هم بيشتر از تعداد افرادي است که مي ميرند.
در حالي که نسل بيش زايي پيرتر مي شود، چنانچه نرخ پايين باروري کنوني حفظ شود، رشد جمعيت صفر خواهد بود. در چنين وضعيتي، تعداد کودکاني که هر سال متولد مي شوند (به اضافه مهاجراني که وارد کشور مي شوند). با ميزان مرگ و مير و همچنين تعداد افرادي که به خارج از کشور مهاجرت مي کنند برابر است. بسياري از جمعيت شناسان معتقدند که در پايان دهه 1980 احتمالاً حدود چهل کشور داراي رشد جمعيتي صفر خواهند بود. اگر چنين باشد، نسبت افراد مسن در جمعيت آنها حتي از آنچه در حال حاضر هست نيز بيشتر خواهد شد. اما از آنجا که جمعيت شناسان نتوانسته اند روندهاي گذشته را به ويژه در کوتاه مدت، کاملاً دقيق پيش بيني کنند نمي توان فرض کرد که چنين الگوي توسعه اي به طور قطع تحقق مي يابد.
تأثير نهادي نوسانات باروري در جامعه را از نتايج دوره بيش زايي مي توان به طور آشکار دريافت. اين نسل، در نخستين سالهاي زندگي نياز به گسترش خدمات پزشکي کودک و توليد کالاهاي مربوط به مراقبت و نگهداري کودکان و خدمات رفاهي را پديد آورد. هنگامي که نسل دوره ي بيش زايي وارد نظام مدرسه گرديد، کارکنان و منابع موجود زير فشار قرار گرفتند. اکنون که آنها وارد بازار کار شده اند بر فشار به فرصتهاي اشتغال افزوده اند. هنگامي که آنها به سن بازنشستگي مي رسند، بار معيني بر خدمات رفاهي و پزشکي براي سالمندان افزوده خواهد گرديد. از آنجا که بيش زايي، کم زايي (7) دهه ي1970 را به دنبال داشت، تعداد نسل بعدي به طور قابل ملاحظه کمتر است. اين امر هم اکنون نياز به تجديد ساخت منابع آموزشي را، با کاهش تقاضا براي معلمان مدارس ابتدايي به وجود آورده است و به تدريج که نسل بعدي به سالخوردگي مي گرايد عدم تعادلهاي مشابهي را در منابع ايجاد خواهد کرد.

پي نوشت :

1. negative growth rates
2. Thomas Malthus
3. Essay on the Principles of Population
4. clongated pyramid age-distribution
5. replacement level
6. baby boom
7. birth dearth

منبع مقاله :
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391